یا ضامن آهو ...

سلام به همه ی شما دوستان خوب و عزیزم
امیدوارم حال همتون خوب باشه
همون طور که گفته بودم امام رضا (ع) طلبیدن که یه کوچولو برم پابوسشون اونم با برو بچه های با صفای وبلاگ نویس و وبلاگ ننویس و هیات محبان الرضا (ع) که همون سایت رسانیک باشه.
بله دوشنبه 8/5/86 ساعت 10 شب نشستم تو قطار و از یزد حرکت کردم به سمت تهران. حدود ساعت 8 صبح رسیدم اونجا و تا ساعت 10:30 شب که حرکت قطار به سمت مشهد بود مونده بودم چی کار کنم. خلاصه یه خورده تو مسجد راه آهن یه خورده تو رستوران یه خورده تو بازار علاءالدین و خلاصه شب شد و ساعت 10. دیدم یواش یواش داره سر و کله ی بچه های رسانیک پیدا مشه. من که کسی رو نمیشناختم جز آقای ابراهیمی. خدا رو شکر همون اول که ایشون رو دیدم شناختم و رفتم پیششون. خلاصه سوار شدیم و حرکت به سمت شهر عشاق الرضا (ع). حدود ساعت 12 ظهر رسیدیم مشهد و ورود ما به مشهد همراه بود با اذان ظهری که از حرم پخش می شد و از توی قطار قابل شنیدن بود. وای که چه حال و هوایی بود. خلاصه پیاده شدیم و رفتیم هتل و ناهار و نماز و استراحت و رفتیم حرم واسه نماز مغرب و عشا. جاتون خالی پشت سر آیت الله العظمی مکارم شیرازی توی صحن جامع رضوی نماز مغرب و عشا رو خوندیم و بعد یه زیارت کوچولو و رفتیم هتل و شام و نشست دوستانه با بچه های وبلاگ نویس و وبلاگ ننویس و حاج آقا واحدی نماینده ولی فقیه تو نیروی هوایی ارتش. توی این نشست که روی تراس هتل انجام شد از هر دری صحبت کردیم به خصوص بحث داغ فیلترینگ. خلاصه خوابیدیم و بیدار شدیم و نماز و خواب و صبحانه و رفتیم بازار واسه خرید و کلی خرید کردیم و اومدیم هتل. بعد رفتیم ناهار و بعدش استراحت و رفتیم فرهنگسرا واسه سخنرانی آقای واحدی در خصوص دشمن شناسی. خیلی خوب بود و کلی بهره بردیم. بعدش که تموم شد اومدیم حرم و زیارت و نماز مغرب و عشا و جاتون خالی دعای پرفیض کمیل رو توی حرم خوندیم. واسه همه دعا کردم. برگشتیم هتل و شام و بحث داغ عشق و عاشقی با حضور حاج آقا واحدی که کلی استفاده بردیم از این بحث و رفتیم حرم و زیارت دلنشین صبحگاهی و نماز جماعت حرم و هتل و استراحت. بعدش رفتیم واسه صبحانه و زیارت مرقد خواجه اباصلت و بازگشت به هتل و جمع و جور کردن اتاق و بستن ساکها و نماز و ناهار و قسمت دوم بحث دشمن شناسی آقای واحدی که با مداحی برادر جاریانی (که هم اسم خودم هم هست (علیرضا)) شروع و با اهدای عکس و بسته ای حاوی چند کتاب و سی دی که به منظور یادبود این اردو بود پایان پذیرفت. بعد از اون رفتیم هتل و نماز مغرب و عشا رو به امامت حاج آقا واحدی روی تراس هتل خواندیم و بعد رفتیم شام و پس از شام رفتیم حرم برای وداع با معشوقمان امام رضا(ع). در صحن جامع رضوی گوشه ای نشستیم که با لطفا خدام حرم مفروش شده بود. زیارت وداع را برادر علیرضا جاریانی با نوای گرمشان خواندند و پس از آن سوار بر اتوبوس به سمت راه آهن رفتیم و سوار بر قطار شده و از مشهد دور شدیم.
و اما خدا خیر بدهد به بچه های هیات خداوکیلی از هیچی کم نذاشتن
غذاها که به موقع و با کیفیت عالی بود.
محل اسکانمان نیز جای بسیار خوبی بود.
برنامه ریزی و زمانبندی برنامه ها نیز بسیار دقیق و به موقع بود.
کادر اردو بسیار خوش اخلاق و با معرفت و خوب بودند.
حضور حاج آقا واحدی بسیار خوب بود.
کلی عکس نیز گرفتم و گرفته شد که می تونید اونها رو توی وبلاگ رسانیک ببینید. عکسای خودم رو هم کم کم آپلود می کنم و می ذارم تا ببینید. خلاصه خیلی خیلی خیلی خوش گذشت. من از این راه دور دست همه ی بچه های هیات رو می بوسم. و بهشون می گم که در بست ارادتمندم.
همچنین شعبه یزد هیات محبان الرضا (ع) رو نیز قرار شد تاسیس کنیم. از همینجا از همه ی شما دعوت می کنم تا به جمع ما بپیوندید. (چه وبلاگ نویس و چه وبلاگ ننویس)
راستی ازشون قول گرفتم که اردوی بعدی بازدید از یزد باشه. همه شرکت کنید ها. خوش میگذره.
خوب ببخشید از اونجایی که خیلی خوابم میاد به همین خاطره خلاصه اکتفا می کنم و شرح وقایع رو اگر عمری باقی بود کم کم می نویسم. البته با عکس ها.
ببخشید که بیشتر از کالابرگم (کوپونم) حرف زدم.

تا بعد یا علی و اولادش

نظر یادتون نره





سفارش تبلیغ
صبا ویژن