سلام به همه ی شما دوستای خوب و عزیزم
امیدوارم حالتون خوب باشه
همون طور که قول داده بودم یه تعداد از عکسایی رو که خودم با گوشیم از اردوی مشهد گرفته بودم براتون آماده کردم تا ببینید. امیدوارم خوشتون بیاد و هم نظر بدید و هم ما رو دعا کنید. خوب حرف بسه ببینید:
اولین عکس که مربوطه به حرم:
و این هم آقای فخری مدیر عزیز پارسی بلاگ و خودم:
و باز هم آقای فخری و مدیر وبلاگ نقد ملس توی قطار:
و اما آقای ابراهیمی آبدارچی رسانیک و محمد احسان وارث آینده آبدارخونه:
و اما نشست دوستانه در نیمه شب با حضور حاج آقا واحدی:
اینم حاج آقا واحدی و آقای ابراهیمی سر میز ناهار:
یک عکس از مرقد خواجه اباصلت:
و اما کوچکترین عضو اردو و همچنین وبلاگ نویس آینده امیر عباس 2 ماهه پسر مملی سیا:
و اینم محمد احسان پسر آقای ابراهیمی که همیشه در حالت تعجب و شگفتی بود:
و اینم آقای فخری و نقد ملس و بچه های قلم سر میز شام:
و بالاخره سخنرانی حاج آقا واحدی در فرهنگسرا در خصوص دشمن شناسی:
خانواده حسن نظری در حال گرفتن هدیه از دست حاج آقا واحدی:
جاشه که یه قضیه رو که بابای حسن نظری توی فرهنگسرا گفتن رو واستون بگم و اون اینه که ظاهرا وقتی ایشون و خانمشون سوار بر قطار شده و حرکت می کنن با بچه ها به سمت مشهد یکی از اقوام با ایشون تماس می گیرن و می گن که من دیشب خواب دیدم که حسن به من گفت من فردا با بابا و مامانم میرم به مشهد. اینو گفتم که بدونید حسن نظری هم با ما بود.
و آخرین عکس هم مربوطه به آخرین نماز مغرب و عشا به امامت حاج آقا واحدی در تراس هتل که من اسمشو گذاشتم راز و نیاز با معشوق در غروب غم بار:
خوب ببخشید اگه عکسها کمه و بی کیفیت. با گوشیم گرفتم دیگه. گوشی هم که مال عکس گرفتن نیست. مال الو کردنه. به هر حال به بزرگی خودتون ببخشید. اگه دلتون خواست یه نظری هم بدید.
التماس دعا
یا ضامن آهو...