سلام خدمت همه دوستان خوب و عزیزم
امیدوارم حال همتون خوب خوب باشه و نماز و روزه هاتون هم موزد قبول درگاه حق قرار گرفته باشه
چند روز پیش تو مغازه یکی از دوستام نشسته بودم که پایان مکالمه من و اون خیلی دردناک بود و دل منو سوزوند
بعد از حال و احوال بحث در مورد افطاری و افطاری دادن و کار خیر پیش اومد. این دوست من اهل یه محله از یزده که هرشب تو همه ی مسجدای اون محله افطاری های رنگین و خوشمزه میدن. بهش گفتم حالا که این همه خیّر تو این محله هست کسی پیدا میشه یه کمک مالی به پایگاه محله ما بکنه؟
برگشت بهم گفت که پایگاه؟ پایگاه چیه؟ کی به اسم پایگاه کمک می کنه؟ گفتم به اسم مسجد چی؟ گفت مسجد؟ مسجد چیه؟ اعتقادهای مردم تموم شده. کسی تو این دور و زمونه به مسجد و خصوصا پایگاه نگاه هم نمیکنه چه برسه به کمک مالی. گفت آخه هرچی بدبختی و مصیبته از مسجد و پایگاه داره میاد بیرون. آخر سر هم گفت من که شخصا حاضر نیستم یک ریال پولمو خرج مسجد یا پایگاه بکنم.
چرا زمونه طوری شده که هرکی می خواد سر یکی رو کلا بگذاره یا می خواد دزدی کنه یا هر خلاف دیگه میاد تو پوشش دین و کارهاش رو انجام میده که دین و مذهب و اعتقادات ما واسه مردم ساده و بی بصیرت اینجوری بره زیر سوال؟
واقعا مشکل کجاست؟ مقصر کیه؟
یه داستانی هست که میگه یه روز تو یه شهر اون قدیما همه جا پیچید که روحانی شهر دزدی کرده. وقتی رفتن پیش بزرگ اون شهر بهشون گفت که این روحانی نبوده که دزدی کرده بلکه یه دزد رفته تو لباس روحانی و اومده دزدی کرده.
داستان الان هم عین همون زمانه.
حالا پیدا کنید پرتقال فروش را
تا بعد یا علی و اولادش