در کتاب شریف بحارالانوار مرحوم مجلسى رحمه الله پیرامون عید نوروز روایات متعددى نقل شده به طورىکه در جلد 59 بیش از 45 صفحه به این موضوع اختصاص یافته است. در این مختصر، به بخشهایى از آن مباحث اشاره مىشود:
معلى بن خنیس نقل کرده است که روز نوروز بر امام جعفر صادق علیه السلام وارد شدم، امام علیه السلام خطاب به من فرمود: آیا این روز را مىشناسى؟ عرض کردم، قربانتشوم، این روزى است که ایرانىها آن را بزرگ و نیکو مىشمارند و به همدیگر هدیه مىدهند. پس امام فرمودند: علت این امر را که بسى دیرینه استبرایت تشریح خواهم کرد. عرض کردم اگر این موضوع را از ناحیه شما فراگیرم بهتر از آن است که گذشتگانم زنده شوند و دشمنانم نابود گردند!
پس فرمودند: اى معلى! همانا نوروز روزى است که پروردگار جهان از بندگانش پیمان گرفت که او را پرستش کنند و به او شرک نورزند و به پیامبران و امامان علیهم السلام ایمان بیاورند. نوروز اولین روزى است که خورشید در آن طلوع کرد و بادهاى ناگهانى وزیدن گرفت و ستاره زمین در چنین روزى ایجاد شد ... نوروز روزى است که على علیه السلام در نهروان خوارج را هلاک کرد; گلهاى زمین در آن روز خلق شد; در چنین روزى بود که کشتى حضرت نوح علیه السلام بر کوه جودى نشست; همان روزى است که جبرئیل بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد; همان روزى است که ابراهیم علیه السلام بتها را شکست; در همین روز حضرت محمد صلى الله علیه و آله، على علیه السلام را بر دوش خود حمل کرد تا بتهاى قریش را سرنگون کند... در چنین روزى حضرت مهدى علیه السلام ظهور مىفرماید و ما انتظار فرج آن حضرت را در چنین روزى داریم; براى اینکه نوروز از ما و شیعیان ماست. نوروز براى مسافرت خوب و براى زراعت و طلب حوایجبسیار نیکوست، عقد نکاح و ازدواج در چنین روزى بسیار شایسته است. (1)
همچنین در کتاب مزبور آمده استشیخ طوسى و سایر متاخرین براى عید نوروز اعمال مخصوصى را بیان داشتهاند که از آن جمله است: غسل، روزه، نماز و... (2) همچنین روایتشده که احمد بن فهد الحلى رحمه الله در کتاب مهذب البارع فرموده است که: نوروز، روز عزیز و بلند مرتبهاى است. (3) مرحوم سید مرتضى علامه بهاءالدین على بن حمید با استناد به فرمایش معلى بن خنیس از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که: نوروز روزى است که در آن روز پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در آن روز براى امیر المؤمنین على علیه السلام در غدیر خم پیمان گرفت و آن حضرت را به امامتبعد از خودشان منصوب فرمود... و نوروزى بر ما نمىگذرد الا اینکه ما در آن روز منتظر ظهور فرج قائم آل محمد صلى الله علیه و آله هستیم. و نوروز از روزهاى ما مىباشد. (4)
مرحوم حاج شیخ عباس قمى رحمه الله در فصل یازدهم کتاب گرانسنگ مفاتیج الجنان اعمال ویژهاى براى عید نوروز آوردهاند از جمله: نماز، ادعیه متعدد و صدقه دادن. و نیز از امام ششم علیه السلام روایت کرده که چون عید نوروز فرا رسد، غسل کن و پاکیزهترین جامههاى خود را بپوش و به بهترین بوهاى خوش خود را خوشبو گردان. صله ارحام، عیادات از بیماران، بزرگان دین، علما و پدر و مادر از جمله برنامههاى این روز است.
تشکر و اعلام وضعیت
سلام به همه ی شما دوستای خوب و عزیزم
ان شا الله که خوب خوب خوب باشید. پیشاپیش عید نوروز و آغاز ولایت امام زمان (عج) رو به شما تبریک می گم.
جاتون خالی از چهارشنبه 22/12/86 تا دوشنبه 27/12/86 با بچه های دفتر توسعه ی وبلاگ دینی رفته بودم اردوی راهیان نور. وای که نمی دونید چقدر خوش گذشت. جاتون واقعا خالی بود. دست همه ی اونایی که واسه این اردو زحمت کشیدن واقعا درد نکنه. از کوچیک تا بزرگ. از کم تا زیاد. ان شا الله به مرور زمان خاطرات اونجا رو براتون می نویسم تا شما هم استفاده کنید.
به عنوان شروع خاطرات می خوام از شرهانی براتون بگم. جایی که درست کنار خط مرزی واقع شده و هنوز شهدای زیادی درش مدفون هستن. بدو ورود ما شهدا چه استقبال گرمی ازمون داشتن. واقعا دستشون درد نکنه. حقا که معرفت رو تموم کردن واسه ما. اونجا از هرکس پرسیدم فلسفه ی طوفان در مناطق جنگی چیه جواب شنیدم وقتی شهدا می خوان از یه شخص یا گروهی استقبال خاصی به عمل بیارن تیکه های بدن و استخوان ها و خون خودشون رو که حالا به خاک تبدیل شده به سر و روی اون شخص یا گروه می ریزن. وقتی ما رسیدیم به شرهانی هیچکس جز خادمین اونجا درش نبودن. و اما بادی شدید و گرد و خاکی زیاد. لباس ها و بدن های تمام بچه های وبلاگی پر از خاک نه نه نه پر از تیکه های بدن های شهدا شد. به به. عجب استقبال گرمی. استقبالی خاص برای گروهی خاص. شهدا ممنونیم. پس از اون رفتیم یه گوشه نشستیم و حاج آقا حسینی اومدن برامون از اونجا گفتن. از مظلومیتش. از شهداش. واقعا عجیب آدمایی بودن. از تفحص در اون منطقه گفتن که هنوز هم ادامه داره. از پنج شهید گم نامی که به تازگی پیدا شدن. مقتلشون رو هم دیدیم. بهشت خدا بود. فقط همین.
الان که دارم می نویسم از فرط خستگی چشمام بسته هستن. ببخشید اگه بد نوشتم. آخه بلد نیستم زیاد احساسی بنویسم. ان شا الله در خاطرات بعدی جبران می کنم. راستی عکس ها رو هم می ذارم. اما بعدا.
دوستون دارم.
التماس دعا
یا علی و اولادش
خدایا مفتی مفتی بیامرزمون
سلام به همهی دوستای خوبم
امیدوارم حالتون خوب باشه
ببخشید دیر آپیدم البته آپیدن ما که مفید نیست همش چرندیاته پس همون بهتر که نیام.
از 20 بهمن کلاسای دانشکدم شروع شده. فوق دیپلم کامپیوتر دارم می خونم. بد نیست. دعا کنید بتونم موفق بشم. اول اسفند هم که تولدم بود. هیچکس بهم نگفت تولدت مبارک. هیچکس هم بهم کادو نداد. البته توقعی هم ندارم ولی ... انگار اینقدر این اتفاق ننگ آور بوده در تاریخ که کسی نمی خواد یادش بیاد.
بچه ها شما رو به خدا واسم دعا کنید بتونم اونی بشم که مورد رضای خدا و حضرت مهدی (عج) باشم. 19 سالم تموم شده و وارد 20 سالگی شدم ولی ...
افسوس. افسوس. افسوس
بگذریم.
شماها خوبین؟
چه خبرا؟
درست دو روز قبل از شروع کلاسام با برو بچه های هیات محبان الرضا (ع) رفته بودیم قم و جمکران. جاتون خالی خیلی خوش گذشت. البته خیلی فشرده بود ولی باز خیلی خوش گذشت. ازم گله نکنین که چرا سفرناممو مثل سفرناممهی مشهدم که با عکس بود نذاشتم چون این دفعه متاسفانه دوربین یا موبایل دوربین دار نداشتم که عکس بگیرم. و از اونجایی هم که سفرنامه ی بدون عکس جالب نیست ترجیح دادم این کار رو بسپرم به بقیه. به هر حال شرمندم.
این پست رو هم نوشتم چون امشب بدجوری دلم گرفته بود و خواستم اینجوری با شما رابطه برقرار کنم تا یه کم آروم تر بشم.
همتون رو دوست دارم
یا علی و اولادش
معمم شدن به دست سید علی عزیز
در جریان سفر به دارالعباده، مراسم عمامه گذاری تعدادی از طلاب جوان استان یزد، در حضور رهبر معظم انقلاب اسلامی برگزار شد. | |
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثارحضرت آیت الله خامنه ای، آنچه در پی می آید، حاشیه هایی کوتاه است از این مراسم: سخت ترین تصمیم چند ساعتی بیشتر نبود که بهشان خبر داده بودند. بعضی میگفتند و میخندیدند و بعضی بدجوری غرق در فکر و ذکر بودند؛ دعا و نماز هم مشتریهای خودش را داشت؛ اما همه یک وجه مشترک داشتند: ذوق زده بودند و مضطرب؛ انگار که یک چیزی میدانستند و هزاران چیز نمی دانستند! حالتی داشتند مثل حال و هوای شب امتحان. رفتم و کنار یکی از جوان تَرَکها که التهاب غریبی داشت، نشستم: "حاج آقا سلام، آخرین نماز بدون عمامه تون قبول باشه." - "حاج آقا خیلی خوشحال به نظر نمیاید!" هنوز درست و حسابی خوش و بش نکرده بودیم که آقا رضا رفت سر اصل مطلب: "قصد نداشتم به این زودیها لباس بپوشم؛ میخواستم بیشتر روش فکر کنم... اما همین دو ساعت پیش زنگ زدند بهم. خونه پدر خانومم بودم؛ گفتند برا مراسم عمامهگذاری به دست آقا اسمت رو دادیم؛ منگ شده بودم؛ نه هنوز درست و حسابی تصمیم گرفته بودم ،نه عبا و عمامه برا خودم خریده بودم. میفهمی چه حالی داشتم؟ نه، هنوزم نمیفهمی چی تو دلم داره میگذره!" دل را زده بود به دریا. به قول خودش تصمیم سخت زندگیاش را گرفته بود و با یک دست عبا و عمامه "قرضی" -که یکی از دوستانش به او امانت داده بود- آمده بود مسجد روضه محمدیه و الان انتظار آقا را میکشید. گذاشتم توی حال خودش باشد، ولی زیر چشمی میپاییدمش؛ هر از چند گاهی میرفت توی فکر که ...! عمامه قرضی همینطور این پا و اون پا میکرد و زیر لب صلوات میفرستاد؛ "حسن" رفیقش که قبلا معمم شده بود، او را دلداری میداد و آرام میکرد. یک ساعت قبل از مراسم خبرش کرده بودند؛ وقت نکرده بود برود عبا و عمامهای که برای خودش خریده و در حرم امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) تبرکشان کرده بود، بردارد. فقط سر از پا نشناخته خودش را رسانده بود تا این موقعیتی که سالها بوده آرزویش را داشته از دستش نرود؛ اصلا هم فکر نکرده بود که بدون عمامه چطوری قرار است معمم بشود؟ چند لحظه بعد با عمامهای سفید و چشمی نمناک دست در دست "حسن" از مسجد خارج میشد. حالا درست بر خلاف لحظه وارد شدن، او معمم بود و حسن بیعمامه! مامورم ومعذور چهار، پنج نفری دورش جمع شده بودند؛ عمامهها را دایرهای گذاشته بودند آن وسط و میگفتند و میخندیدند. آدم خوش مشربی بود با چهرهای جذاب واز آن عینکهای بزرگ!
|
به نقل از خبرگزاری مهرنیوز
دیدار عشاق با رهبر عشاق
توی 4 تا خانه شهر یزد پنجشنبه شب مهمانی خاصی به پا شده بود، مهمانی که غیرمنتظره به چند خانواده شهید یزدی سر زد و ... | |
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثارحضرت آیت الله خامنه ای ، رهبر فرزانه انقلاب که همواره خانواده های معظم شاهد را مورد عنایت و مهرورزی خویش قرار می دهند این بار نیز در سفر به دارالعباده (یزد) به طور سرزده با چند تن از خانواده های شهدای این دیار دیدار کردند. آنچه در پی می آید، حاشیه هایی است بر این دیدارها: اشک نریختم! " صل علی محمد، عباس بن علی خوش آمد؛ صل علی محمد، یوسف زهرا خوش آمد." کدام یک؟! بندهی خدا هنوز منتظر بچههای روایت فتح بود؛ آن هم با سر و وضع خیلی ساده و لباس توی خانه: یک پیراهن سفید یقه آخوندی، یک زیرشلواری آبی نفتی و یک عبای شکلاتی. "اگه میشه یه دست روی سر و شونهی من بکشید حاج آقا. اوضاعم خرابه؛ همین امسال از بافق که برمیگشتیم، تصادف کردیم و ماشینمون 4 تا معلق زد. خانومم که عمرش رو داد به شما؛ خودمم گردن و سر و شونهم داغون شد." غافلگیری "دوستان مال روایت فتح هستند؟" برادر شهید از محافظ آقا میپرسید. بزرگترین آرزو - "آقا! میشه ازتون یه خواهش بکنم؟ " آخرین شهید - "مادر! بلند نشید از جاتون." شب گرم زمستانی به محض اینکه فهمید، نتوانست صبر کند. با همان یکلا پیراهن دوید توی حیاط. برگرفته از خبرگزاری مهرنیوز |
چه خوش است عاشقان را که مرادشان بیاید...
اینبار شهر من میزبان سلاله ی پاک حسین ابن علی (ع) است.
میزبان مردی از تبار روشنایی و محبت،مردی از جنس نور،
مهربان پدری دلسوز و با صلابت
یگانه رهبری که قلبها از شوق وجودش می تپد و جانها از تبسمش در تب و تاب می افتد....
نایب و یار مهدی موعود
شهر من اینک به خود می بالد!!!
چند روزیه که توی دلم غوغا و شوری افتاده،انگار دارم گمشده ای که سالها بی قرارش بودم رو پیدا میکنم همش هم به خاطر اینه که با خبر شدم قراره آقا به یزد بیان و قدم روی چشمان ما بذارن... از آخرین باری که رهبر به یزد اومدن سالها می گذره و چشمان من اولین باره که قراره مستقیم و بدون واسطه جمال نورانی آقا رو زیارت کنن...
شوق دیدار رهبری در حقیقت عشق به امام عصر رو توی دلم بیشتر می کنه و من رو بیشتر به یاد حضرت ولی عصر (عج) می اندازه. چی بگم که هر چی از این سید بزرگوار که برای ما یادگار خمینی کبیر و جانشین بر حق امام مهدی (عج) هستند بگم کم گفتم. رهبری با سعه صدری به وسعت همه عالم و مظلومیت اولین مظلوم عالم... سید علی عزیز مظهر ایمان و امید و ایثار. مقتدایم که سالهاست از دیدنش تنها تصویر و صدایی از تلوزیون و عکسی روی دیوار اتاقم، نصیب من شده بود. از وقتی شناختمش ذره ذره وجودم از علاقه و مهر به او پر شد و هر لحظه از عمرم را با عشق او نفس کشیدم. خیلی وقته که شعار جانم فدای رهبر رو از عمق وجودم و با سکوتی به بلندی همه فریادهام با خودم نجوا کردم وجودم پر شده از حس غرور. طعم شیرین پایان انتظار رو قراره تجربه کنم! زمستون سرد و پر از سوز یزد امسال با گرمای حضور پر خیر و برکت دلبرمون رنگ و بویی بهاری به خود خواهد گرفت.
یه عالمه حرف توی دلمه که گفتنشون با دلبرم تمومی نداره اما مطمئنم وقت دیدنش من مصداق این بیت هستم:
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
رهبرا! نمی دونم شاید با اولین نظری که به چهرتون می اندازم هوش از سرم بره که البته این برای عاشقی که قراره برای اولین بار معشوقش رو ببینه دور از ذهن و بعید نیست!!!!
هر وقت تصویر آقا رو می دیدم که یکی داره از نزدیک باهاشون حرف میزنه و از حضرتش چفیشون رو طلب می کنه حسودیم می شد دعا کنید اینبار بوسیدن و بوییدن یوسف زمان نصیبم بشه و بتونم چند کلامی از حرفهای صندوقچه اسرارم رو به رهبرم بگم.
ای آبروی شیعه چشم انتظارت بودیم
تهاجم نظامی و تهاجم فرهنگی
مقایسه تهاجم نظامی و تهاجم فرهنگی
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای :
اگر شما ملت و عناصر فرهنگی بیدار نباشید خدای نا خواسته صدای فرو ریختن ارزشهای معنوی که ناشی از تهاجم پنهانی و زیرکانهی دشمن است هنگامی در می آید که دیگر قابل علاج نیست.
تفاوتها :
1. در هجوم نظامی، طمع بهخاک است و زمین ولی در هجوم فرهنگی به اخلاق است و دین.
2. هجوم نظامی ترسناک و نفرت آفرین است ولی تهاجم فرهنگی فریبنده و جذاب.
3. تهاجمنظامی افراد را به دفاع و مقاومت وا می دارد ولی تهاجم فرهنگی افراد را به استقبال و پذیرش و تسلیم مجبور می کند.
4. کشتهی تهاجم نظامی شهید است و شهادت دوست داشتنی ولی مردهی تهاجم فرهنگی پلید است و نفرت انگیز.
5. در تهاجم نظامی دشمن اعلام جنگ می کند ولی در تهاجم فرهنگی اعلام دوستی.
6. در تهاجم نظامی سفیر اولین گلوله همه را متوجه خطر می کند ولی در تهاجم فرهنگی گاهیتا آخرینگلولهی دشمن هنوز عده ای شبیخون را باور نمی کنند.
7. در تهاجم نظامی زمین از دست می رود ولی در تهاجم فرهنگی شرف و عزت و دین.
8. اسیران تهاجم نظامی آزاده اند ولی گرفتاران تهاجم فرهنگی آلوده.
9. در تهاجم نظامی پدر شهید عزیز است ولی در تهاجم فرهنگی پدر آلوده و سرافکنده.
10. در تهاجم نظامی همه در پی ماه هستند ولی در تهاجم فرهنگی فریب خوردگان به دنبال ماهواره.
11. در تهاجم نظامی شیفتگان جهاد از خود می گذرند تا به خدا برسند ولی در تهاجم فرهنگی فریب خوردگان از خدا می گذرند تا به خود برسند.
12. قربانیان تهاجم نظامی شهید راه معروفند ولی قربانیان تهاجم فرهنگی کشته راه منکر.
و............
پس ای پیروان خمینی کبیر (ره) و ای مریدان رهبر، بیایید همت نماییم تا از محرومان این جبهه و ترکش خوردگان این حمله نباشیم و اگر هم آسیب دیده ایم به درمانگاه توبه برویم و تا دیر نشده است غدهیگناه را جراحی کنیم.
( انشا الله )
تبریک بگید !!!
سلام به همه ی دوستان خوب و عزیزم
امیدوارم حال همتون خوب خوب باشه
نماز و روزه هاتون قبول باشه
ای بابا !!
تبریک بگید دیگه. به خاطر چی؟ یعنی نمی دونید؟
خوب معلومه دیگه بالاخره بعد از این همه درس خوندن و نت نیودمدن و تفریح نکردن و ... کنکور قبول شدم.
چه رشته ای؟ فوق دیپلم کامپیوتر و نرم افزار
حالا این وسط یه مشکلی هست اونم اینه که به خاطر یه سری مشکلات مجبور شدم لپ تاپم رو بفروشم و متاسفانه فعلا نه کامی دارم نه لپ تاپالانم از کافی نت محل کارم دارم می آپم.
خدا به خیر بگذرونه دانشجوی رشته ی کامپیوتر و بی کامپیوتر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دعا کنید خدا از آسمون یه پول غلمبه واسم بفرسته که بتونم یه کامی بخرم.
خوب کاری ندارید با ما؟
نظر یادتون نره ها
ماه رمضونه التماس دعا
تابعد یا علی و اولادش
نرم افزار قرآن
سلام به همه شما دوستای عزیزم
امیدوارم حالتون خوب باشه
نمی دونم چرا هرچی به این در و اون در می زنم حرفم نمیاد که تو وبلاگم بنویسم. ولی چاره ای نیست اگه ننویسم شماها منو می زنید. پس فعلا این رو داشته باشید تا بعد:
نرم افزار قرآنی با ترجمه انگلیسی و فارسی با امکان جستجو
حجمش زیاد نیست حدود 3 مگابایته
ارزش دانلود داره
التماس دعای فراوون
یا علی و اولادش
تصاویر اردوی مشهد
سلام به همه ی شما دوستای خوب و عزیزم
امیدوارم حالتون خوب باشه
همون طور که قول داده بودم یه تعداد از عکسایی رو که خودم با گوشیم از اردوی مشهد گرفته بودم براتون آماده کردم تا ببینید. امیدوارم خوشتون بیاد و هم نظر بدید و هم ما رو دعا کنید. خوب حرف بسه ببینید:
اولین عکس که مربوطه به حرم:
و این هم آقای فخری مدیر عزیز پارسی بلاگ و خودم:
و باز هم آقای فخری و مدیر وبلاگ نقد ملس توی قطار:
و اما آقای ابراهیمی آبدارچی رسانیک و محمد احسان وارث آینده آبدارخونه:
و اما نشست دوستانه در نیمه شب با حضور حاج آقا واحدی:
اینم حاج آقا واحدی و آقای ابراهیمی سر میز ناهار:
یک عکس از مرقد خواجه اباصلت:
و اما کوچکترین عضو اردو و همچنین وبلاگ نویس آینده امیر عباس 2 ماهه پسر مملی سیا:
و اینم محمد احسان پسر آقای ابراهیمی که همیشه در حالت تعجب و شگفتی بود:
و اینم آقای فخری و نقد ملس و بچه های قلم سر میز شام:
و بالاخره سخنرانی حاج آقا واحدی در فرهنگسرا در خصوص دشمن شناسی:
خانواده حسن نظری در حال گرفتن هدیه از دست حاج آقا واحدی:
جاشه که یه قضیه رو که بابای حسن نظری توی فرهنگسرا گفتن رو واستون بگم و اون اینه که ظاهرا وقتی ایشون و خانمشون سوار بر قطار شده و حرکت می کنن با بچه ها به سمت مشهد یکی از اقوام با ایشون تماس می گیرن و می گن که من دیشب خواب دیدم که حسن به من گفت من فردا با بابا و مامانم میرم به مشهد. اینو گفتم که بدونید حسن نظری هم با ما بود.
و آخرین عکس هم مربوطه به آخرین نماز مغرب و عشا به امامت حاج آقا واحدی در تراس هتل که من اسمشو گذاشتم راز و نیاز با معشوق در غروب غم بار:
خوب ببخشید اگه عکسها کمه و بی کیفیت. با گوشیم گرفتم دیگه. گوشی هم که مال عکس گرفتن نیست. مال الو کردنه. به هر حال به بزرگی خودتون ببخشید. اگه دلتون خواست یه نظری هم بدید.
التماس دعا
یا ضامن آهو...